عوارضی

نماز ، عوارضیِ آخرت به بهشت...

نماز ، عوارضیِ آخرت به بهشت...

عوارضی

رسول اکرم(ص):
الَّصلَوُةِمیَزان؛َمنَوَفی اْسَتْوَفی/ (من لایحضره الفقیه ٬ ج٬ 1 ص 2 ؛ مستدرک الوسائل ج٬3 ص 14 و ج٬ 1 ص 172)

حجت الاسلام و المسلمین جاودان:"دراین روایت آمده که نماز ترازو است و هرکس ترازو را آن قدر که باید پر کند٬ چرا که نماز میزان و معیار سنجش دیگر اعمال ماست."
پس اگر نماز را به همراه نداشته باشیم آیا می توانیم از عوارضی آخرت به بهشت عبور کنیم؟

برسیم به قرار دیدار...

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدا» ثبت شده است

سرباز که بود دو ماه صبح ها تا ظهر آب نمی خورد. نماز نخوانده هم نمی خوابید. می خواست یادش نرود دو ماه پیش، یک شب نمازش قضا شده بود.

شهید حسن باقری



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۳۱
-

سوار بالگرد بر فراز آسمان کردستان بودیم. دیدم "صیاد شیرازی" مدام به ساعتش نگاه می کند. وقتی علت کارش را پرسیدم، گفت:«الان موقع نمازه.» بعد به خلبان اشاره کرد که همین جا فرود بیا. خلبان گفت:«این منطقه زیاد امن نیست. اگر اجازه بدین تا مقصد صبر کنیم.» گفت:«اشکالی نداره. ما باید همین جا نماز بخوانیم.»

بالگرد نشست. صیاد با آب قمقمه ای که داشت وضو گرفت و به نماز ایستاد؛ ما هم به او اقتدا کردیم.


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۶
-

ساعت از نیمه شب گذشته بود که "حاج منصور" از راه رسید. آثار خستگی و سفر دور و دراز در چشمانش پیدا بود. بعد از مختصری سلام و احوال پرسی رفت، خوابید. صبح برای نماز صدایش کردم و خودم به نماز و کارهای منزل مشغول شدم. حاج منصور بیدار نشده بود و من سرگرم کار بودمو آفتاب طلوع کرده بود که منصور بیدار شد. برایش آب جوش بردم، دیدم سرش را روی قرآن گذاشته و غم و اندوهی سنگین دارد. آب جوش را دست نزد و به من گفت: چرا برای نماز بیدارم نکردید؟ گفتم: صدایت کردم، حتما از خستگی بیدار نشدی. آن روز بسیار غمگین و شرمنده بود و غصه می خورد. من هم خیلی ناراحت شدم و با خودم می گفتم ای کاش بالای سرش می نشستم تا بیدار شود و این قدر غصه و غم نداشته باشد.


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۰۷
-

حاجی مقید بود نمازش را اول وقت بخواند. یک شب پیش از عملیات مسلم بن عقیل، ایشان به خانه آمد. سر تا پایش خاک آلود بود؛ چشمانش قرمز شده بود. بیماری سینوزیت و سرماخوردگی داشت. اگر چه حرفی نمی زد، ولی معلوم بود که خیلی ناراحت و بیمار است. وضو گرفت تا نماز بخواند. من گفتم:«حال شما خوب نیست؛ اول غذا بخور، بعد نماز بخوان.» گفت:«من به سرعت آمده ام که نمازم را اول وقت بخوانم.» آن شب چنان بیمار بود که من ترسیدم در حال نماز خواندن زمین بیفتد. به همین خاطر هم پهلویش ایستادم تا اگر خواست زمین بخورد، او را بگیرم. با آن حال بیماری نمی خواست نمازش را از اول وقت عقب بیندازد.

همسر شهید همت



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۰۹
-

یکی از کارهایی که شهیدان عزیز انجام می دادند حضور قلب آن ها در نماز بود. «شهید سید محمدحسن بنی سعید» می گفت: هر گاه در نماز حضور قلب نداشتید، بعد از آن یک صفحه قرآن بخوانید.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۴۲
-

همین امشب بود که در همایشی در یکی از دانشگاه ها شرکت کرده بودم. متاسفانه در برنامه این همایش به ساعت اذان و نماز توجه نشده بود و متاسفانه تر این که ما هم برای خروج از سالن و ادای نماز سستی کردیم. (خدا از سر تقصیراتمان بگذرد). همایش تمام شد و به منزل برگشتم. مثل بقیه شب ها سریع آماده شام خانوادگی شدیم و بعد هم رفتم سر کارم. 11 و خرده ای بود. داشتم یکی از خاطرات شهدا را تایپ می کردم. دقیق یادم نمی آید اما به کلیدواژه نماز اول وقت یا نماز قضا برخوردم که یکهو دو هزاری ام افتاد که نماز مغرب و عشاء را نخوانده ام. گوشی را نگاه کردم و دیدم کم وقت مانده به نیمه شب شرعی. سریع رفتم و وضو گرفتم و بحمدالله نماز ها را خواندم. شاید برکت همین صرفا تایپ کردن خاطرات بنده را از این خطای بزرگ نجات داد. یک بار دیگر دست شهدا در زندگی به چشم آمد که چگونه زنده اند و ناظر بر این جهان و وقایع آن. خدارا صد هزار مرتبه شکر که علیرغم خبط و خطاهای ما هنوز هم نعمت شهدا و توجهشان را از دست نداده ایم...

الحمدلله

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۳۰
-

آن روز تمام خانواده مان نماز صبحشان قضا شد. وقتی ایشان را برای نماز صبح بیدار کردیم و ایشان متوجه طلوع خورشید شدند، با ناراحتی ما را خطاب کرد که: چرا امروز خواب مانده اید؟ هر چه دلیل آوردیم برای او قانع کننده نبود. از آن روز به بعد "شهید علی فتاح پور" شب ها در بسیج می خوابید و پس از آن که نماز اول وقت را در مسجد می خواند، به منزل می آمد. مبادا مجدداً نمازش قضا شود.


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۵۷
-

عملیات کربلای 2 شروع شده بود. برادر "محمود کاوه" فرمانده ی لشکر ما بود. او وقتی خواست نیروهای خط شکن را به طرف دشمن هدایت  کند، دو رکعت نماز خواند. بعد از نماز گفت: «من این دو رکعت نماز را به دو دلیل خواندم. اول برای پیروزی بچه های خط شکن و بعد...» یک نفر پرسید:«بعد چه؟» گفت:«دلم می خواهد اگر خدا لایقم بداند این آخرین نمازم باشد.» خداوند او را هم لایق دانست. "شهید محمود کاوه" در همین عملیات به شهادت رسید.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۶
-

نیمه های شب بود که نیروهای عراقی به ما حمله کردند. آن ها به شدت به طرف ما تیراندازی می کردند. ما هم از پشت خاکریزها به تیراندازی آن ها پاسخ می دادیم. آن شب چند نفر از رزمنده ها شهید شدند. هوا داشت روشن می شد، همه به فکر نماز صبح بودیم و ممکن بود نماز ما قضا شود. درگیری به قدری شدید بود که حتی نشسته هم نمی توانستیم نماز بخوانیم. نماز را آن روز به طور خاص و عجیبی خواندیم. یک نفر به حالتی نزدیک به سجده ، نماز می خواند و بقیه مواظب او بودند. وقتی نمازش تمام می شد اسلحه را بر می داشت و می جنگید تا دیگری نماز بخواند. همه به همین شکل نماز خواندند. حتی بعضی ها دعای بعد از نماز را هم از دست ندادند.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۰۶
-

«مقاومت 23 روزه بچه های لشکر 25 کربلا در منطقه ی عملیاتی کربلای 5 به حماسه می مانست. در این منطقه بچه ها حتی آب برای وضو نداشتند. سینه خیز می رفتند طرف آب هایی که آن اطراف بود، وضو می گرفتند و باز سینه خیز بر می گشتند. حتی آتش سنگین دشمن هم نمی توانست مانع نماز خواندن بچه ها بشود. شاهد بودم که بچه ها با لباس خونین و گلی، با تجهیزات نظامی می ایستادند به نماز. گاه حتی اطراف شان آن قدر گلوله باران می شد که احتمال هر خطری را می شد داد؛ اما هیچ کس خم به ابرو نمی آورد و نمازش را نمی شکست. چند نفر را در حین نماز دیدم که تیر و ترکش خوردند و شهید شدند. من اقرار می کنم که حماسه بیست و سه روزه ی ما در منطقه عملیاتی کربلای 5 در اثر نماز ها  و مناجات تمام بچه ها در آن روزها بود؛ طوری که توانستیم در آن عملیات شصت هزار نفر از دشمن بگیریم.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۴۵
-

"اسماعیل" در مرحله دوم عملیات فتح المبین در اثر اصابت گلوله کالیبر 50 به شکمش، به سختی مجروح شد. او را به بیمارستان مشهد منتقل کردند. در وضعیت بسیار وخیمی به سر می برد. به هیچ وجه قادر به سخت گفتن نبود. بعد از چهل روز ناگهان به حرف آمد. با هیجان به طرف او دویدم. نمی دانم با چه نیرویی صحبت می کرد؟ از من تقاضای مقداری خاک برای تیمم کرد. برایش آوردم. به همان صورت که خوابیده بود، تیمم کرد و نماز خواند. بعد از نماز چشمانش را بست. فهمیدم که حال او بد شده، پرستاران را خبر کردم. پرستاران و پزشکان به سرعت به سوی او دویدند. همه ی آن ها در آن فضای معنوی تحت تاثیر قرار گرفتند و اشک در چشمان شان حلقه زد. اسماعیل به شهادت رسیده بود. 


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۱۶
-
بعد از عملیات داخل سنگر به نماز ایستاده بود. نمازی که خود می دانست آخرین نماز است. چرا که همگی مشغول خوردن شام بودیم و او گفت: «تا نماز نخوانم چیزی نمی خورم.» نماز مغرب را می خواند و در رکعت دوم در حالی که دست بر دعا بلند کرده و قنوت نماز را خالصانه و عاشقانه زمزمه می کرد: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا» ناگهان بدون این که به رکوع رود عاشقانه به سجده رفت و با صورت بر زمین افتاد و چون خوب نظاره اش کردیم دیدیم خمپاره ای در بیرون سنگر منفجر شده و ترکش از روزن هواکش سنگر بر سر پر سودای او اصابت کرده و فوز عظمای شهادت نصیب روح بلندش گردید و او چون مولایش حضرت علی(ع) که تیغ کین فرق نازنینش را شکافت، سر سپر تیر نفاق زدگان کوردل نمود و نمازش را به دیدار حق سلام گفت.


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۱۰
-

عملیات کربلای 5 به اوج خود رسیده بود و همگی لحظات حساس را پشت سر می گذاشتیم. نزدیک ظهر بود و باران شدیدی می آمد. من می خواستم به خط مقدم بروم. با خود گفتم بهتر است نمازم را همینجا بخوانم و بعد بروم. چادر بزرگی بود که عده ای از بچه ها آن جا نماز می خواندند. وضو گرفتم و رفتم توی چادر. طلبه ی جوانی آمد و رفت توی محراب و صف ها تشکیل شد. کسی آمد و اذان و اقامه گفت و نماز شروع شد. رکوع رکعت اول نماز طول کشید. ذکر ها را بیشتر خواندم، سجده هم طول کشید. نمازمان هم خیلی طولانی شد. بین دو نماز از کسی پرسیدم: «چرا این جا نماز این قدر طولانی است؟ بهتر نیست در این شرایط سخت و بحرانی نماز را سریع تر بخوانیم؟»
جواب داد: «ما این جا در مقرمان دو تا نماز جماعت در دو چادر داریم. یکی از چادر ها برای آن هایی است که عجله دارند و یکی هم این جاست که مخصوص آن هایی است که با خدایشان بیشتر کار دارند.»

به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۱۹
-

شب عملیات کربلای 5 داشتیم به کمین عراقی ها نزدیک می شدیم. همه توی آب بودیم. پاسگاه "کوت سواری" را زیر نور منورها ی دیدیم. آن جا پاسگاه کمین دشمن بود. ساعت یازده و نیم بود که کریم از توی آب گفت: «وای بر من!» یکه خوردم، کسی نمی توانست قبل از عملیات سکوت را بشکند. علی کفت:«چی شده؟» کریم گفت:«نمازم یادم رفت.»
-دیر شده زود باش شروع کن.
-قبله کجاست؟ از کدام طرف بخوانم.
-به هر چهار طرف نماز بخوان و همان طور نشسته. یاد مسجد محله مان افتادم و حرف های پیش نمازمان که می گفت: «آدم باید در هر شرایطی نمازش را بخواند، ایستاده یا خوابیده، روی زمین یا روی آب، فرقی نمی کند.»
کریم آن شب نمازش را توی آب خواند و به چهار جهت. می گفت:«تا به حال این قدر از نماز لذت نبرده بودم.»

به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۳۰
-

شهید "حاجی زاده" از همان بچگی به نماز اول وقت اهمیت می داد و فضیلت نماز اول وقت را با هیچ چیز دیگری عوض نمی کرد. در دوران جوانی به ورزش کشتی می پرداخت. یک بار در مسابقات کشتی شهید حاجی زاده یک پای فینال بود. در میان جمعیت نشسته بودم تا این که اسم او را برای کشتی فینال خواندند. چند بار نام او از طریق بلندگو خوانده شد؛ اما از شهید حاجی زاده خبری نبود. نگران شدم. جستجوکنان هر طرف را که فکر می کردم او آن جا باشد، گشتم؛ اما او را نیافتم تا این که دیدم از در سالن وارد شد. فورا به طرفش دویدم و گفتم: «کجا بودی؛ اسمت را خواندند، نبودی.» گفت: «وقت نماز بود، رفتم نماز بخوانم. نماز از هر کاری مهم تر است.»


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۲۸
-

آخرین لحظات قبل از عملیات والفجر 8 بود و کم کم می بایست به خط بزنیم؛ ولی از او خبری نبود. بعد از جستجوی فراوان پیدایش کردم. داشت در نخلستان نماز می خواند. نمازش که تمام شد پرسیدم: «چرا این قدر نمازت را طول می دهی؟» لبخندی زد و گفت: «من آخرین نماز هر عملیات را "نماز عشق" می دانم. به خاطر همین این قدر نماز را طول می دهم، چون دارم با خداوند آخرین مناجاتم را می کنم.»
او دلاور قهرمان و فرمانده ی گروهان غواص گردان بلال از لشکر 7 ولی عصر(عج) شهید "محمد دوستانی دزفول" بود که در همان عملیات به محبوب رسید.

به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۳۱
-

وقتی در بیمارستان "محمدتقی" را در کنارم دیدم هیچ امیدی به بهبودی او نداشتم. حال وخیمی داشت، انفجار خمپاره او را به سختی مجروح کرده بود، به همین خاطر نای و مری اش را از دست داده بود. نه قدرت تکلم و تنفس داشت و نه می توانست غذایی تناول کند. دست و پایش هم زخم های کاری دیده بودند. خدا می داند که آن یک ماه که در کنارش بودم، هیچ وقت نشد که آثار درد و رنج را در چهره اش ببینم. با آن وضع و کمی سن و سال که داشت مانده بودیم توی فکر. آدم تا این حد صابر؟!
تازه به خاطر اخلاق و تعبدی که در او بال می زد، با همان شکم و پیکر پانسمان شده، نمازش را ایستاده می خواند که برایم خیلی تعجب آور بود. او شهید "محمدتقی متقیان" بود که در عملیات کربلای 8 به دیدار پدر شهیدش نائل شد.

به نقل از کتاب "نماز شهیدان"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۱۸
-