آن فیض عظیم
جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۴۰ ب.ظ
شیرمردی بود که شاید خیلی از بچه ها اسمش را شنیده باشند. "بابا نوری" زمان جنگ همه کار می کرد. سلمانی، آشپزی. حتی کفش بچه ها را هم واکس می زد. او به همه روحیه می داد. دو هفته بعد از قطعنامه بود، این بزرگوار نماز را خوانده بود. دو زانو نشسته بود و پیش خدا زاری می کرد: «خدایا دیگر طاقت ندارم، کاری کن که ما هم نصیب ببریم.» در همین حال خمپاره ای کمی دورتر به زمین نشست و ترکشی از آن به ایشان خورد و به فیض عظیم شهادت رسید.
به نقل از کتاب "نماز شهیدان"
۹۴/۰۱/۱۴