تعبد
شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۱۸ ب.ظ
وقتی در بیمارستان "محمدتقی" را در
کنارم دیدم هیچ امیدی به بهبودی او نداشتم. حال وخیمی داشت، انفجار خمپاره او را
به سختی مجروح کرده بود، به همین خاطر نای و مری اش را از دست داده بود. نه قدرت
تکلم و تنفس داشت و نه می توانست غذایی تناول کند. دست و پایش هم زخم های کاری
دیده بودند. خدا می داند که آن یک ماه که در کنارش بودم، هیچ وقت نشد که آثار درد
و رنج را در چهره اش ببینم. با آن وضع و کمی سن و سال که داشت مانده بودیم توی فکر.
آدم تا این حد صابر؟!
تازه به خاطر اخلاق و تعبدی که در او بال می زد، با همان شکم و پیکر پانسمان شده،
نمازش را ایستاده می خواند که برایم خیلی تعجب آور بود. او شهید "محمدتقی
متقیان" بود که در عملیات کربلای 8 به دیدار پدر شهیدش نائل شد.
۹۳/۱۲/۰۹