تا نماز نخوانم چیزی نمی خورم
يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۱۰ ب.ظ
بعد از عملیات داخل سنگر به نماز ایستاده بود. نمازی که خود می دانست آخرین نماز است. چرا که همگی مشغول خوردن شام بودیم و او گفت: «تا نماز نخوانم چیزی نمی خورم.» نماز مغرب را می خواند و در رکعت دوم در حالی که دست بر دعا بلند کرده و قنوت نماز را خالصانه و عاشقانه زمزمه می کرد: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا» ناگهان بدون این که به رکوع رود عاشقانه به سجده رفت و با صورت بر زمین افتاد و چون خوب نظاره اش کردیم دیدیم خمپاره ای در بیرون سنگر منفجر شده و ترکش از روزن هواکش سنگر بر سر پر سودای او اصابت کرده و فوز عظمای شهادت نصیب روح بلندش گردید و او چون مولایش حضرت علی(ع) که تیغ کین فرق نازنینش را شکافت، سر سپر تیر نفاق زدگان کوردل نمود و نمازش را به دیدار حق سلام گفت.