عوارضی

نماز ، عوارضیِ آخرت به بهشت...

نماز ، عوارضیِ آخرت به بهشت...

عوارضی

رسول اکرم(ص):
الَّصلَوُةِمیَزان؛َمنَوَفی اْسَتْوَفی/ (من لایحضره الفقیه ٬ ج٬ 1 ص 2 ؛ مستدرک الوسائل ج٬3 ص 14 و ج٬ 1 ص 172)

حجت الاسلام و المسلمین جاودان:"دراین روایت آمده که نماز ترازو است و هرکس ترازو را آن قدر که باید پر کند٬ چرا که نماز میزان و معیار سنجش دیگر اعمال ماست."
پس اگر نماز را به همراه نداشته باشیم آیا می توانیم از عوارضی آخرت به بهشت عبور کنیم؟

برسیم به قرار دیدار...

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاص» ثبت شده است

عملیات کربلای 2 شروع شده بود. برادر "محمود کاوه" فرمانده ی لشکر ما بود. او وقتی خواست نیروهای خط شکن را به طرف دشمن هدایت  کند، دو رکعت نماز خواند. بعد از نماز گفت: «من این دو رکعت نماز را به دو دلیل خواندم. اول برای پیروزی بچه های خط شکن و بعد...» یک نفر پرسید:«بعد چه؟» گفت:«دلم می خواهد اگر خدا لایقم بداند این آخرین نمازم باشد.» خداوند او را هم لایق دانست. "شهید محمود کاوه" در همین عملیات به شهادت رسید.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۶
-

«مقاومت 23 روزه بچه های لشکر 25 کربلا در منطقه ی عملیاتی کربلای 5 به حماسه می مانست. در این منطقه بچه ها حتی آب برای وضو نداشتند. سینه خیز می رفتند طرف آب هایی که آن اطراف بود، وضو می گرفتند و باز سینه خیز بر می گشتند. حتی آتش سنگین دشمن هم نمی توانست مانع نماز خواندن بچه ها بشود. شاهد بودم که بچه ها با لباس خونین و گلی، با تجهیزات نظامی می ایستادند به نماز. گاه حتی اطراف شان آن قدر گلوله باران می شد که احتمال هر خطری را می شد داد؛ اما هیچ کس خم به ابرو نمی آورد و نمازش را نمی شکست. چند نفر را در حین نماز دیدم که تیر و ترکش خوردند و شهید شدند. من اقرار می کنم که حماسه بیست و سه روزه ی ما در منطقه عملیاتی کربلای 5 در اثر نماز ها  و مناجات تمام بچه ها در آن روزها بود؛ طوری که توانستیم در آن عملیات شصت هزار نفر از دشمن بگیریم.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۴۵
-

"اسماعیل" در مرحله دوم عملیات فتح المبین در اثر اصابت گلوله کالیبر 50 به شکمش، به سختی مجروح شد. او را به بیمارستان مشهد منتقل کردند. در وضعیت بسیار وخیمی به سر می برد. به هیچ وجه قادر به سخت گفتن نبود. بعد از چهل روز ناگهان به حرف آمد. با هیجان به طرف او دویدم. نمی دانم با چه نیرویی صحبت می کرد؟ از من تقاضای مقداری خاک برای تیمم کرد. برایش آوردم. به همان صورت که خوابیده بود، تیمم کرد و نماز خواند. بعد از نماز چشمانش را بست. فهمیدم که حال او بد شده، پرستاران را خبر کردم. پرستاران و پزشکان به سرعت به سوی او دویدند. همه ی آن ها در آن فضای معنوی تحت تاثیر قرار گرفتند و اشک در چشمان شان حلقه زد. اسماعیل به شهادت رسیده بود. 


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۱۶
-

در بیمارستان مشهد بستری بودم و "شهید عبدالحسین ایزدی" نیز در اتاق دیگری بود؛ گاه گاه به او سر می زدم. از ناحیه سر مجروح شده بود و حالش خوب نبود. یک شب نزدیکی اذان صبح، مادرش سراسیمه نزد من آمد و گفت: «عبدالحسین حالش هیچ خوب نیست.» سریعا بالای سرش رفتم. او را به نرده های تختش بسته بودند که به زمین نیفتد. گاهی تکان های شدیدی می خورد و سپس بیهوش می شد. پزشک را بالای سرش آوردم، با داروهای آرام بخش تا حدودی آرام گرفت و بیهوش روی تخت افتاد. مدتی بعد ناگاه بلند شد و نشست و مرا صدا زد و گفت: «خاک تیمم بیاور.» مردد بودم بیاورم یا نه؛ چون بعید می دانستم وقت و حالش را درست تشخیص بدهد. به هر حال آوردم. تیمم کرد و مُهر خواست. مهر را روی زانوی پایش گذاشت. تکبیره الاحرام بست و نماز عشق را به پا داشت. با حالتی عجیب با خدای خود حرف می زد. منتظر بودم سلام نماز را بدهد تا با او صحبت کنم، قبول باشد بگویم و از احوال او جویا شوم. نماز عشق با تکبیره الاحرام شروع ولی با سلام تمام نمی شود. در نماز، عاشق نزد معشوق می رود. با دادن سلام نماز در بستر افتاد و به شهادت رسید.


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۰۹
-
بعد از عملیات داخل سنگر به نماز ایستاده بود. نمازی که خود می دانست آخرین نماز است. چرا که همگی مشغول خوردن شام بودیم و او گفت: «تا نماز نخوانم چیزی نمی خورم.» نماز مغرب را می خواند و در رکعت دوم در حالی که دست بر دعا بلند کرده و قنوت نماز را خالصانه و عاشقانه زمزمه می کرد: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا» ناگهان بدون این که به رکوع رود عاشقانه به سجده رفت و با صورت بر زمین افتاد و چون خوب نظاره اش کردیم دیدیم خمپاره ای در بیرون سنگر منفجر شده و ترکش از روزن هواکش سنگر بر سر پر سودای او اصابت کرده و فوز عظمای شهادت نصیب روح بلندش گردید و او چون مولایش حضرت علی(ع) که تیغ کین فرق نازنینش را شکافت، سر سپر تیر نفاق زدگان کوردل نمود و نمازش را به دیدار حق سلام گفت.


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۱۰
-
"شهید شیرودی" در کنار بالگرد جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سؤال می کردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: «شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟» شیرودی خندید، سرش را بالا گرفت و گفت: «ما برای خاک نمی جنگیم. ما برای اسلام می جنگیم تا هر زمان که که اسلام در خطر باشد، می جنگیم.» این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین هایش را بالا زد. چند نفر به زبان های مختلف از هم پرسیدند: «کجا؟ خلبان شیرودی کجا می رود؟! هنوز مصاحبه تمام نشده.» شیرودی همان طور که می رفت، برگشت. لبخند زد و بلند گفت: «نماز! دارند اذان می گویند.»


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۰۱
-

عملیات کربلای 5 به اوج خود رسیده بود و همگی لحظات حساس را پشت سر می گذاشتیم. نزدیک ظهر بود و باران شدیدی می آمد. من می خواستم به خط مقدم بروم. با خود گفتم بهتر است نمازم را همینجا بخوانم و بعد بروم. چادر بزرگی بود که عده ای از بچه ها آن جا نماز می خواندند. وضو گرفتم و رفتم توی چادر. طلبه ی جوانی آمد و رفت توی محراب و صف ها تشکیل شد. کسی آمد و اذان و اقامه گفت و نماز شروع شد. رکوع رکعت اول نماز طول کشید. ذکر ها را بیشتر خواندم، سجده هم طول کشید. نمازمان هم خیلی طولانی شد. بین دو نماز از کسی پرسیدم: «چرا این جا نماز این قدر طولانی است؟ بهتر نیست در این شرایط سخت و بحرانی نماز را سریع تر بخوانیم؟»
جواب داد: «ما این جا در مقرمان دو تا نماز جماعت در دو چادر داریم. یکی از چادر ها برای آن هایی است که عجله دارند و یکی هم این جاست که مخصوص آن هایی است که با خدایشان بیشتر کار دارند.»

به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۱۹
-

آخرین لحظات قبل از عملیات والفجر 8 بود و کم کم می بایست به خط بزنیم؛ ولی از او خبری نبود. بعد از جستجوی فراوان پیدایش کردم. داشت در نخلستان نماز می خواند. نمازش که تمام شد پرسیدم: «چرا این قدر نمازت را طول می دهی؟» لبخندی زد و گفت: «من آخرین نماز هر عملیات را "نماز عشق" می دانم. به خاطر همین این قدر نماز را طول می دهم، چون دارم با خداوند آخرین مناجاتم را می کنم.»
او دلاور قهرمان و فرمانده ی گروهان غواص گردان بلال از لشکر 7 ولی عصر(عج) شهید "محمد دوستانی دزفول" بود که در همان عملیات به محبوب رسید.

به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۳۱
-