عوارضی

نماز ، عوارضیِ آخرت به بهشت...

نماز ، عوارضیِ آخرت به بهشت...

عوارضی

رسول اکرم(ص):
الَّصلَوُةِمیَزان؛َمنَوَفی اْسَتْوَفی/ (من لایحضره الفقیه ٬ ج٬ 1 ص 2 ؛ مستدرک الوسائل ج٬3 ص 14 و ج٬ 1 ص 172)

حجت الاسلام و المسلمین جاودان:"دراین روایت آمده که نماز ترازو است و هرکس ترازو را آن قدر که باید پر کند٬ چرا که نماز میزان و معیار سنجش دیگر اعمال ماست."
پس اگر نماز را به همراه نداشته باشیم آیا می توانیم از عوارضی آخرت به بهشت عبور کنیم؟

برسیم به قرار دیدار...

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است

به نماز اول وقت، مراسم عزاداری و دعاها اهمیت می داد و همیشه با رفتارش، دیگران را هم تحت تأثیر قرار می داد. شب جمعه قبل از عملیات کربلای 5، با چند نفر دیگر توی قرارگاه بودیم. "حاج یدالله کلهر" و "حاج علی فضلی" را دیدیم که آن ها هم به قرارگاه آمدند. وقت نماز مغرب و عشا بود و می خواستیم از قرارگاه بیرون بیاییم که حاج یدالله پرسید:«کجا می روید؟» گفتم:«می خواهیم برویم، کار داریم.» گفت:«مگر نماز نمی خوانید؟» یکی از بچه ها به شوخی گفت:«نه حاجی، ما قرصش را می خوریم!» دیگری هم گفت:«همه را جمع می کنیم و یک جا می خوانیم!» همه خندیدیم و حاج کلهر با همان لبخند همیشگی گفت:«بیائید،بیائید و شیطنت نکنید همین جا نمازمان را می خوانیم و بعد می رویم. شاید توی راه اتفاقی افتاد و عمرمان کفاف نداد تا در مقصد نماز بخوانیم.» به شوخی گفتم:«نه حاجی! ما تا شام نخوریم،نماز نمی خوانیم.» گفت:«بیائید،شام هم می خوریم.» کشان کشان ما را برد به نماز جماعت. بعد از نماز، دعای کمیل بود. وسط دعا، با بچه ها بلند شدیم که بیائیم بیرون از  لابه لای جمعیت می گذشتیم که در تاریکی چشممان به حاج یدالله افتاد. در حال خودش بود. اشک روی گونه هایش جاری بود و آرام آرام با خود زمزمه می کرد. گویا در عالم دیگری سیر می کرد. بچه ها وقتی حاج کلهر را در این حال دیدند یکی یکی سر جای خود برگشتند، ماندیم تا دعا تمام شود و بعد رفتیم.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۳۹
-

عملیات کربلای 2 شروع شده بود. برادر "محمود کاوه" فرمانده ی لشکر ما بود. او وقتی خواست نیروهای خط شکن را به طرف دشمن هدایت  کند، دو رکعت نماز خواند. بعد از نماز گفت: «من این دو رکعت نماز را به دو دلیل خواندم. اول برای پیروزی بچه های خط شکن و بعد...» یک نفر پرسید:«بعد چه؟» گفت:«دلم می خواهد اگر خدا لایقم بداند این آخرین نمازم باشد.» خداوند او را هم لایق دانست. "شهید محمود کاوه" در همین عملیات به شهادت رسید.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۲۶
-

عملیات قدس 5 شروع شده بود. رزمندگان منطقه را از وجود دشمن پاکسازی می کردند. من هنوز نماز صبح را نخوانده بودم، لذا به طرف نیزار رفتم و وضو گرفتم، آن گاه نماز را شروع کردم. در رکعت اول نماز بودم که دو نفر از نیروهای عراقی از آب بیرون آمدند. برای حفظ جان خود واجب بود نماز را بشکنم و با اسلحه به طرف آن ها بروم. آنان اسلحه نداشتند و از ترس به خود می لرزیدند. چون لباس شان خیس بود، برایشان لباس آوردم. از آن ها پرسیدم: «شما زیر آب چه کار می کردید؟» گفتند:«دیشب وقتی شما حمله کردید، فرماندهان ما دستور دادند قایق های ما را ببرند تا کسی نتواند فرار کند. ما از ترس در نیزارها پنهان شدیم و تا حالا در آن جا بودیم. هنگامی که دیدیم به طرف ما نگاه می کنی ترسیدیم و از نیزار بیرون آمدیم.»

من واقعا به نیزار روبرو نگاه نمی کردم و فقط موقعی که آن دو به طرفم می آمدند آن ها را دیدم.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۰۶
-

نیمه های شب بود که نیروهای عراقی به ما حمله کردند. آن ها به شدت به طرف ما تیراندازی می کردند. ما هم از پشت خاکریزها به تیراندازی آن ها پاسخ می دادیم. آن شب چند نفر از رزمنده ها شهید شدند. هوا داشت روشن می شد، همه به فکر نماز صبح بودیم و ممکن بود نماز ما قضا شود. درگیری به قدری شدید بود که حتی نشسته هم نمی توانستیم نماز بخوانیم. نماز را آن روز به طور خاص و عجیبی خواندیم. یک نفر به حالتی نزدیک به سجده ، نماز می خواند و بقیه مواظب او بودند. وقتی نمازش تمام می شد اسلحه را بر می داشت و می جنگید تا دیگری نماز بخواند. همه به همین شکل نماز خواندند. حتی بعضی ها دعای بعد از نماز را هم از دست ندادند.



به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۰۶
-

یادم نمی آمد نمازم را توی سنگر کمین خوانده باشم. همیشه می آمدم عقب نمازم را آن جا می خواندم. آن بار پیش خودم گفتم شاید دیر بشود. وقت کم داشتم. وضو گرفتم و رفتم توی سنگر آر پی جی به نماز ایستادم. داشتم قنوت می خواند، عادت نداشتم جلویم را نگاه کنم، چشمم ناغافل به رو به رو افتاد. یک عراقی نشسته بود و به نیروهای ما نگاه می کرد که داشتند به عقب می رفتند. آر پی جی دستش بود. آن را مسلح کرد. با من هشتاد متر بیشتر فاصله نداشت. امانش ندادم و سریع رفتم آر پی جی را برداشتم، نشانه گرفتم و زدمش بعد باز نمازم را ادامه دادم. با حضور قلبی بیشتر.


به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۶:۵۵
-

عملیات کربلای 5 به اوج خود رسیده بود و همگی لحظات حساس را پشت سر می گذاشتیم. نزدیک ظهر بود و باران شدیدی می آمد. من می خواستم به خط مقدم بروم. با خود گفتم بهتر است نمازم را همینجا بخوانم و بعد بروم. چادر بزرگی بود که عده ای از بچه ها آن جا نماز می خواندند. وضو گرفتم و رفتم توی چادر. طلبه ی جوانی آمد و رفت توی محراب و صف ها تشکیل شد. کسی آمد و اذان و اقامه گفت و نماز شروع شد. رکوع رکعت اول نماز طول کشید. ذکر ها را بیشتر خواندم، سجده هم طول کشید. نمازمان هم خیلی طولانی شد. بین دو نماز از کسی پرسیدم: «چرا این جا نماز این قدر طولانی است؟ بهتر نیست در این شرایط سخت و بحرانی نماز را سریع تر بخوانیم؟»
جواب داد: «ما این جا در مقرمان دو تا نماز جماعت در دو چادر داریم. یکی از چادر ها برای آن هایی است که عجله دارند و یکی هم این جاست که مخصوص آن هایی است که با خدایشان بیشتر کار دارند.»

به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۱۹
-

آخرین لحظات قبل از عملیات والفجر 8 بود و کم کم می بایست به خط بزنیم؛ ولی از او خبری نبود. بعد از جستجوی فراوان پیدایش کردم. داشت در نخلستان نماز می خواند. نمازش که تمام شد پرسیدم: «چرا این قدر نمازت را طول می دهی؟» لبخندی زد و گفت: «من آخرین نماز هر عملیات را "نماز عشق" می دانم. به خاطر همین این قدر نماز را طول می دهم، چون دارم با خداوند آخرین مناجاتم را می کنم.»
او دلاور قهرمان و فرمانده ی گروهان غواص گردان بلال از لشکر 7 ولی عصر(عج) شهید "محمد دوستانی دزفول" بود که در همان عملیات به محبوب رسید.

به نقل از کتاب "نماز شهیدان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۳۱
-